تو نور من حیات من
تو صخره نجات من
بی تو هیچم بی تو پوچم
بی تو من سرد و خموشم
تویی نورم تو حیاتم
تویی آن ملجای جانم
حمد و تسیبح از آن توست
جلال و قوت برای توست
بخشش و رحمت عطای توست
محبت و نور کلام توست
چو شریران بر من آیند
همگی لغزند و افتند
تو قلعه بلند من
تو صخره نجات من
تو به دور من حصاری
تو درد من را دوایی
حمد و تسیبح از آن توست
جلال و قوت برای توست
بخشش و رحمت عطای توست
محبت و نور کلام توست
تو مرا شستی به خونت
مرا پر کردی ز روحت
تو بزرگ و کریمی
تو بخشنده و رحیمی
در تو جانم به وجد آید
بر دلم تقویت یابد
حمد و تسیبح از آن توست
جلال و قوت برای توست
بخشش و رحمت عطای توست
محبت و نور کلام توست
تو شبان نیکوی من
روح تو رهنمای من
در بلا سایه بان من
بال تو مخفیگاه من
تو خالق و خدای من
تو فدیه گناه من
(حمد و تسیبح از آن توست
جلال و قوت برای توست
بخشش و رحمت عطای توست
محبت و نور کلام توست)(۴)